خیلی ناراحت و دلتنگم . دارم از دوری میمیرم .
از این همه دوری خسته شدم .
خدایا چرا تموم نمیشه ؟
آقای همسر مهربونم همیشه همه تلاششو می کنه تا من خوشحال باشم
اما مگه این همه دوری می زاره ؟
دلم تنگ شده برات همسری جونم .
هر چقدر که میریم جلو انگار لحظه ها دیرتر می گذره .
حدود نیم ساعته صفحه رو باز کردم
اما دستم به نوشتن نمیره !
.
.
.
خیلی دلتنگم .
بانو
سلام.وبلاگ بسیارخوبی دارید؛ تحسین میکنم از این همه عشق و علاقه ای که نسبت به همسرتون دارید. کاش اغلب از شما یاد بگرفتند . آرزوی خوشبختی برای شما. گاهی به سر به ما بزنید.
ببینم بانو دلتنگی مگه بده؟
خوبه دلتنگشی امیدوارم وقتی به سن و سال من هم برسی این دلتنگی تداوم داشته باشه . قدرشو بدون
ببین این حرف رو از یه آدمی که تجربه یکسال دوری از همسرش رو داشته می شنوی خیلی دلتنگی نکن اینجوری هم تو و به خصوص اون قدرت رو بیشتر می دونه وقتی بعد از چند روز همدیگه رو می بینید حسی دارید که وقتی همیشه کنار هم هستید تجربش نمی کنید.اون یکسال زندگی ما عالی بود هرچند من هم مثل تو خیلی دلتنگ می شدم و بی تابی می کردم.زندگی رو به بهانه های مختلف به خودت تلخ نکن.همین روزها هم می تونه بهترین خاطرات رو برات به جا بذاره