سلام. خوبین همه ؟
متاسفانه نشد من و همسرم کنار هم آپ کنیم آخه همه برنامه هامون به هم خورد .
خواهرم امتحان داشت واسه دیپلم آرایشگری به همین خاطر مجبور شدیم برنامه هامون
رو یه کم تغییر بدیم من باید می رفتم واسش مدل میشدم .
۵ شنبه که رسیدم با آقای همسر اومدیم خونه ما و ناهار رو دست پخت خوشمزه ی مامان
رو نوش جون کردیم اخه از قبل گفته بودم برامون کباب تاوه ای درست کنه .
عصری بعد اینکه همسری یه کم استراحت کرد آماده شدیم و رفتیم بیرون .
خیلی خیلی خوش گذشت
آقای همسر برام باقالی خرید آخه خیلی باقالی دوست دارم .
کلی خرید کردیم و یه سفره خونه ی خوشکلم رفتیم .
اونجام خیلی خوش گذشت جاتون خالی ...
آقای همسر برام یه گردنبند با گوشواره مروارید خرید خیلی زیباست هر کی دید خوشش اومد .
شام خونه آقای همسر بودیم .
تازه رفتیم نی نی کوچولوی دختر داییش که تازه به دنیا اومده دیدیو خیلی ناز بود .
دلم می خواست بغلش کنم اما اینقدر کوچولو بود ترسیدم .
جمعه ناهارم اونجا بودیم .
کلی با آقای همسرو فامیلاشون که اونجا بودن گفتیم و خندیدیم
هیچکس دوست نداشت که بیام خونه مخصوصا پدر شوهرم می گفت کم موندی
می گفتن باید بیشتر بمونی اما نمیشد آخه ...
.
.
.
.
خیلی خیلی کنار همسر مهربونم خوش گذشت .
الهی فداش بشم اینقدر خوب و مهربونه طاقت دوریشو ندارم .
وای خدایا دلتنگیامو ببین !
از فردا دوباره از هم دور میشیم .
.
.
.
.
آقای همسر عزیزم بانو مثل همیشه دلش تو رو می خواد
بانو حسابی دلتنگت شده
بانو رو هر لحظه به یاد داشته باش
چون قلبش به عشق تو می تپه !
.
.
.
امروز خیلی خسته شدم می خوام زودی برم لالا کنم
سلاااااااااااااااااااااام به همه دوستای خوبمون .
امروز با اینکه دو شیفت بودم و کلی خسته اما فکر فردا خستگی مو در می کنه
فردا با کلی احساس عشقولی میرم پیش آقای همسر ...
البته کوتاه چون نمی تونم زیاد تعطیل کنم .
خیلی خیلی خوشحالم ...
.
.
.
.
آقای همسر مهربونم فردا میام پیشت تا روی ماهتو ببنیم .
این دو هفته که ندیدمت انگار دو سال شد
البته فکر کنم از دو هفته کمتره اما من رندش کردم .
الهی یه دنیا فدای تو مهربونیات بشم دلم داره واسه دیدنت پر می زنه ...
.
.
.
خدای خوب و مهربونم
به خاطر داشتن همسری
به خاطر دیدن همسری
به خاطر خوشبختی کنار همسری
و به خاطر تمام خوبی های زندگی مون شکرت می کنم .
.
.
.
۵ شنبه من و همسری کنار هم آپ می کنیم
آقای همسر همین الان از پیشم رفت خونشون .
شبو نموند چون خونمون شلوغ بود !
آخه ما ظهر تاسوعا نذری داریم . گفت فردا دوباره میاد پیشم !
اما من ...
.
.
.
خیلی دلتنگشم .
.
.
.
آقای همسر تو خونشون تنهایی لالا می کنه امشب آخه مامانش اینا نیستن !
منم اینجا نگرانم چون تنهاست . هر کاری کردم نره و بمونه قبول نکرد !
منم که اینقدر از صبح زود کار هست نمیشد برم پیشش .
.
.
.
یاد دو روز قبل افتادم که پیش هم بودیم . یاد صبح که تو بغلش چشمامو باز کردم و کلی
باهم شوخی کردیم و زدیم تو سرو کله هم آخه می دونه من قلقلکیم
همش قلقلکم می ده .
یاد حرفاش که همیشه آرومم میکنه وقتی برام از لحظه های قشنگ
زندگیمون میگه.